دانشگاه فرش نیاز یا تفنن

دانشگاه فرش نیاز یا تفنن

 

در سال ۱۳۷۵ اولین رشته دانشگاهی فرش در مقطع کارشناسی ارشد در شهر کاشان تولدی واقعی یافت قبل از این تاریخ نیز گرایشهای مختلفی زیر پوشش رشته های صنایع دستی و یا برخی اشکال دیگر آموزشی یا اهداف متفاوت و پراکنده به کار تدریس فرش مشغول بودند، ولی تشکیل اولین دانشکده فرش و بر اساس برنامه از پیش تدوین شده و مصوب گامی مهم و جدی در این راه بود و بدنبال آن دانشگاههای شهر تبریز و جهاد دانشگاهی یزد به ایجاد دانشکده های فرش مبادرت کردند.

مسأله دانشگاههای فرش یکی از خواسته های بنیادین در راه علمی کردن هنر و یا صنعتی بود که بنظر میرسید رشد و گسترش و ارزش اقتصادی آن تناسب لازم با شیوه های تولید و بهره گیری از دانشهای نوین امروزی را نداشت. هنگامی که بحث علمی کردن سنتی گسترده و ریشه دار نظیر فرش به رشته ای پیشرفته و منطبق با نیازها و امکانات دنیای نو مطرح میشود خواه ناخواه ضرورت نگرشی نو و آگاهانه در برنامه ریزیها مطرح می شود. کاربرد لفظ آگاهانه دقیقاً به معنای آن است که نگرش نو در فرش نه ضرورتاً به معنای تغییر ویژگیها و هویت بنیادین آن و نه به مفهوم قرار دادن آن در قالبهای شناخته شده پیشین است و در اینجاست که مسأله دارای پیچیدگیها و ظرایف خاصی می شود که بار سنگینی را بر دوش برنامه ریزان و مسئولین امور مربوط به فرش قرار میدهد.

در مورد عناوین مصوبه برای دانشگاه فرش چنانچه خواهیم دید نه تنها مفهوم بهره گیری از اندیشه های نوین و

راههای استفاده از دانشهای نو به شیوه صحیح آن در نظر گرفته نشده است بلکه با درگیر کردن این رشته وسیع و گسترده با علوم و رشته های دیگری که با روح حاکم بر فرش مغایر بوده و ارتباطی با فرش ندارد، زمینه ساز مسائلی شده که هم اکنون آثار منفی آن بروز کرده است.

قبل از وارد شدن به بحث اصلی لازم است به یک بررسی عمومی درباره مسئله ای بپردازیم که دارای اهمیت خاصی بوده و بر تمام امور مربوط به فرش ایران سایه افکنده است و آن حضور دو نظریه کاملاً مشخص در بین نظریات و گفتارهای فراوانی است که طی سالهای اخیر در حیطه فرش ایران مشاهده میشود:

وجود نظریات و اعتقادات سنتی دایر بر آنکه فرش مسأله چندان پیچیده ای نیست و مسائل آن فقط با تسهیلات گمرکی و صادرات و بعضاً تبلیغات و شناختن بازارها و شرکت در نمایشگاهها به وسیله تجار، مسئولین و تصميمات مقطعی برنامه ریزان دولتی که غالباً جایگاه اجتماعی مسایل فرش و ارزش عمیق ریشه ها و لایه های فرهنگی این تولید ملی را نمی شناسند حل خواهد شد. چنین تفکری لزوماً معتقد است :

فرش کالایی هنری است که پرکار و پر نقش بودن و داشتن تنوع رنگ و ریزتر بودن هر چه بیشتر گره ها و بزرگ پارچه بودن و یا ابریشمی بودن ( البته گاه کاربرد انواع جدیدی از گره ، تعدا بیشتری قیچی ، و گاه به کار بردن مروارید و نگین و غیره و یا فرشهای تابلویی و برجسته و حجمی ) از مشخصات چنین هنری است. چنین اعتقادی بدون تردید رای بر آن می دهد که فرش زیر ۳۰ گره نامرغوب و درجه ۳ و خرسک است و شایسته ی هیچ حمایت و ارزش گذاری .نیست روستائیان و بافندگان شهرهای کوچک باید تولیدات سنتی خود را رها کرده و فرشهای ریز باف تابلویی .بافند باورهایی از این دست که معتقد است فرش ضد توسعه و استثماری است و بهتر است بافندگان فرش را رها کرده گندم بکارند ) بر اساس این تفکر توجه به واقعیات و گرفتاریهایی که مراکز کوچک قالیبافی در ارتباط با کیفیت تولید مواد اولیه ، رنگها و بافت با آن روبرو هستند یا حمایت و حفظ بافت و نقشه های و مناطق خاص و اصولاً نقوش بومی و سنتی و غیر شهری و به خصوص گذشته فرش ایران بی معناست. این نوع تفکر عده ای می بافند و گروهی نیز آن را صادر می کنند ) با هر کیفیتی ) و طبيعتاً حق هرگونه تصمیم گیری و برنامه ریزی نیز با آنهاست و تولید فرش میتواند بنا به درخواست فروشندگان و صادرکنندگان افزایش و کاهش یابد ( که این زمان باید کاهش یابد ( و معیار ارزش آن نیز فقط میزان فروش خارجی باز هم بدون توجه به کیفیت فرش عرضه شده به این بازارهاست. به موازات این تفکر که در بخش خصوصی جریان دارد و نوعی نگاه مشابه و صد البته سنتی به فرش در بخش عمومی است که، به فرش به عنوان عاملی ارزآور می نگرد اگر چه وابستگان به این تفکر که بیشتر نگران افزایش دارها و بافنده ها و آمار بودند و توجهی به حفظ کیفیت فرش و اصالت و هویت نقشه ها و جنس مواد مصرف شده نداشتند امروزه سوی تفکر خود را به نفی ضرورت تولیدات فرش بومی و جایگزینی آن با فرش هنری ( البته هنری از نوع یاد شده در بالا و غیر علمی و عوام پسند ) سوق  داده اند که حداقل نتیجه آن در دو سال گذشته بافندگان بی پناه و سرگشته ای هستند که نمیدانند با انبوه فرشهای فاقد کیفیت و باد کرده خویش چه کنند؟!

جالب آنجاست که این تفکر در بخش عمومی به جای بر عهده گرفتن نقش ارشادی نظارتی و کنترل کننده، دست در دست بخش خصوصی به بهانه هنری بودن فرش و یا بهانه های نظیر مشکلات گمرک و غیره از هر گونه نظارت و کنترلی بر کیفیت فرش دست کم در مورد فرشهای صادراتی که موجب لطمه زدن به حیثیت ملی است  هراس داشته و از آن جلوگیری می کند.

اما جریان دیگری که خوشبختانه اگر چه کند و به سختی ولی با اعتقاد چهره می نماید نگرشی علمی به فرش دارد این نگرش نه از نوع علم خشک و سودازده ماشین و تکنولوژی ) که به فرش به عنوان ماده خامی برای ارضای عطش کامپیوترها و رایانه ها میاندیشد، بلکه علمی بالنده و انسانی که به فرش به عنوان میراثی جهانی از آخرین یادگارهای قرون و اعصاری که به خاطره تبدیل شده اند می نگرد که به مثابه رودی سیال و شادی بخش که از دورن تاریخ بر بستری از آمیختگی هایی فرهنگی و قومی و انسانی جریان دارد. وظیفه علم پالودن این بستر از رسوبات و سدهای بازدارنده است، سدهایی از تهاجم فرهنگی جهل – سودجویی و بی دانشی که باید برداشته شود تا دوباره جریان بالنده و فرهنگی این هنر زیبا از درونی ترین لایه های تاریخ تداوم یابد.

این نگرش اگر چه فرش را کالایی میداند که نظیر تمام کالاهای تولیدی در جهان، حتی در بالاترین شکل هنری، آن فقط بر پایه حفظ کیفیات ساختاری میتواند قوام یابد. اما این کالا کالایی انسانی است و این انسان است که با ذهنی ترین اندوخته های فرهنگی خویش به این کالا مفهوم بخشیده به آن هویت داده بر ذره ذره ساختار آن تأثیر گذارده است حذف هر گونه عامل انسانی از این کالا آن را تبدیل به فرش ماشینی و یا فرآورده های مصنوعی و کامپیوتر زده خواهد کرد . این را نگرش علمی میگوید که معتقد است که فرش را باید از نزدیک و با تمام احساسات ملی – عاطفی اجتماعی و مسئولانه شناخت شرط لازم چنین شناختی نیز مشارکت عینی و عملی و آشنایی نزدیک با مسائل تولید و آگاهی از نیازهای آن و برخورداری از دانشهای نوین و ابزار علمی پیشرفته برای حفظ کیفیت – مواد مصرفی – رنگها و نظارت و کنترل بر تولید تکمیل بسته بندی و بازارهای فرش است.

نگرش علمی میداند که استفاده از علم در فرش به معنای استفاده از ابزار و تکنولوژی علمی و صنعتی نیست تا فرش را صنعتی و یا ماشینی کند، نگرش علمی استفاده از تمام علومی است که میتوان از آنها برای نگهداری و استفاده از یک هنر کهن چند وجهی بهره گرفت. استفاده از دستاوردهای علمی خواه استفاده از علومی مطلق نظیر آنکه بتوان ، طول عمر فرش ، ثبات رنگها – خلوص جنس بکار رفته را تعیین کرد و یا علوم انسانی و اجتماعی که بتوان ارزشهای بالقوه انسانی را در تولید و یا مدیریت و یا خلاقیت هنری به اوج رسانید. به این ترتیب بر اساس نگرش علمی اولاً لازم است که فرش به عنوان یک کالای با ارزش ملی و اقتصادی در تمام برنامه ریزیهای خرد و کلان کشور به حساب آید و تمام ابزار پیشرفته تحقیق برای شناخت ارزشهای بالقوه آن به کار گرفته شود و ثانیاً برنامه ریزان فرش باید خود شناخت عمیق و کاملی بر مسایل فرش داشته باشند و یا آنکه برنامه ریزی را به کارشناسان واگذار کنند که به فرش به صورت ارز یا اشتغال و یا نهایت یک هنر سنتی و غیر پویا نگاه نکنند و اگر این را نمی دانند بگذارند که دیگران آنرا بدیشان نشان دهند.

اگر چه مسایل فرش کمتر شکل عینی در جامعه ما داشته است، اما نوعی دریافت غریزی و احساس خطر و شاید چاره اندیشی برای مسایل ،فرش ضرورت ایجاد دانشکده های فرش را مطرح نمود، به امید آنکه این دانشگاهها در آینده بتوانند سهمی از وظیفه حفظ حمایت از فرش را بر عهده بگیرند. اکنون با اطلاع از وجود این دیدگاه به بررسی دروس و عناوین علمی مطرح شده در دانشگاههای فرش میرویم تا به ببینیم این برنامه ها تا چه میزان میتواند در خدمت آن دانشگاه آرمانی و ملی برای کمک به فرش ایران قرار گیرد. شایان یادآوری است تهیه عناوین و سرفصل هایی برای آموزش در گرایشهای فرش و بعدها در دوره های کاردانی و کلاسهای کار و دانش قبلاً مورد تجربه قرار گرفته و با مختصر تغییراتی بر اساس جزوه ای که طی سالهای ۶۳-۶۲ توسط سازمان آموزش فنی و حرفه ای ) انتشار یافته بود تدوین گردید. لازم به ذکر است که این جزوه که توسط صاحب این قلم به صورت استانداردی طی سالهای مذکور تدوین گردیده بود در حد خویش استانداردی کامل و پیشرفته بود. اما این استاندارد مطلقاً با نیازهای هنرجویان دانشجویانی که می بایست بعدها به برنامه ریزان و کارشناسان مسایل فرش تبدیل شوند هم خوانی نداشت و این مسأله بارها به صورتهای مختلف و بخصوص به هنگام تدوین جزوات مورد نیاز برای کلاسهای کار و دانش به مراجع مسئول اعلام گردید. بهر حال این نگرش که نماد عینی همان تفکر سنتی حاکم بر مسایل فرش بود، شاید در آن زمان چندان مورد ایراد و اعتراض ،نبود اما بعدها این تفکر پایه گذار تصمیماتی شد که بر سیاستگذاری دانشگاههای فرش که در راه بودند سایه افکند . به این ترتیب تدوین سرفصلها و عناوین دانشکدههای فرش بر اساس یک تصمیم از پیش اتخاذ شده و با نگرش سنتی یاد شده بر عهده کمیسیونی زیر پوشش رشته های هنر قرار گرفت. است اعلام کنم که در اینجا مطلقاً قصد بی حرمتی و نفی ارزش کار کسانی که ساعتهای متمادی برای تدوین سرفصلها و عناوین طبق برنامه تدوین شده زحمت کشیدند و بعضاً از افراد صاحب حرمت و سابقه در هنرهای سنتی لازم ایران بوده و شاید از دوستان صاحب این قلم نیز باشند نیست ، اما میدانم که سعه صدر آنها و تمام کسانی که خود را به نحوی مخاطب این نوشته ها میدانند بر رنجشهایی اگر هست سایه خواهد افکند اما بهرحال گاه بار سنگین مسئولیت انسان را وادار به اقدامی ناخواسته میکند کما اینکه اینجانب با وجود حضور در جلسات پیش ،گفته به دلیل قرار گرفتن در اقلیت مطلق به دلیل راه مشخصی که کمیسیون طی می کرد و نتیجه آن برای من از پیش روشن بود ناچار از عدم مشارکت در جلسات گردیدم.

بهرحال نتایج کار که به صورت برنامه درسی رشته کارشناسی فرش زیر پوشش گروه هنر تدوین شد همانطور که انتظار میرفت تاکید مطلق بر مسائل نظری و عدم توجه به ابعاد وسیع و کاربردی علوم مربوط به فرش که از ابتدا مشخص بود امکان تحقق آنها در دانشکدههای هنری فرش وجود ندارد به تصویب رسید در اینجا قصد و فرصتی برای بحث جزء به جزء عناوین درستی تعیین شده وجود ندارد اما به اجمال نظری به فهرستی از عناوین پیشنهادی برای واحدهای مشترک و اختیاری می افکنیم :

 

  1. شناخت و ارزیابی فرش
  2. اصول و مبانی طراحی
  3. کارگاه بافت قالی
  4. اصول رنگرزی
  5. تاریخچه فرش در ایران
  6. کارگاه طراحی سنتی (۱)
  7. کارگاه طراحی سنتی (۲)
  8. کارگاه شناخت مواد اولیه ابزار
  9. کارگاه مرمت قالی
  10. کنترل کیفی و استاندارهای فرش (۱)
  11. شناخت بازارهای جهانی فرش (۱)
  12. بررسی نقوش و نمادها در قالی ایران
  13. علوم الیاف و آزمایشگاه
  14. مقدمات ریسندگی
  15. پژوهش در فرشهای موزه ای ایران
  16. آشنایی با اصول تکمیل فرش (۱)
  17. آشنایی با روشهای مرمت کشورهای مختلف
  18. حکمت هنرهای اسلامی
  19. روش حفاظت و نگهداری فرش
  20. اصول رنگ آمیزی نقشه
  21. بررسی زیبایی شناختن آثار هنرهای سنتی
  22. مبانی جامعه شناسی روستایی
  23. بازاریابی صنایع دستی

از ۵۲ واحد در نظر گرفته شده برای عناوین مذکور که حدود ۳۴ واحد آن مربوط واحدهای نظری و بقیه مربوط به

واحدهای عملی است، که بر مجموع آنها فکری حاکم است که با روح حاکم با فرشبافی واقعی و کهن و بومی ایران مغایرت دارد .

برای مثال ما دو سرفصل مهم در رشته فرش یعنی بافت و طراحی را مورد بحث قرار می دهیم:

در مورد بافت اگرچه بنظر میرسید که این رشته فاقد پیچیدگیهای خاص بوده و راه و روش آموزش آن مسیر مشخصی را طی خواهد کرد اما تفکری که ر این سرفصل سایه افکنده متأثر از تصور نادرستی است از بافت فرش که متاسفانه طی چند سال گذشته در ذهن هنرجویان و دانش آموزان ایجاد شده است. به این معنی که هر چه بافت فرش ریزتر پرکارتر و لزوماً دارای طراحی ابتکاری و یا تابلو باشد دارای ارزش کمی و کیفی بالاتری است. در این راه کسانی مدعی اختراع گره ها و قیچی هایی هستند که در بخش بسیار کوچکی از فرشهای ایران کاربرد دارد و بطور کلی آموزش بافت فرشی لوکس – فانتزی و غیر ملی ( که یکی از نتایج آن گسترش تابلو بافی است ) نتیجه این تفکر است. بدیهی است که این فرش با آنچه که در هزاران نقطه قالیبافی کشور گذرد و ریشه در صدها سال سنت و فرهنگ آن مناطق دارد، کمترین ارتباطی ندارد. این فرشبافی لوکس، بافته های عشایری روستایی را بها نمی دهد در این فرهنگ بافته های کویری و بلوچی و قشقایی نیاز به آموزش ندارد فرش درشت باف خرسک است و باید از صحنه روزگار محو شود .طبیعی است کسی انتظار ندارد که در کارگاههای فرش دانشگاه، گبه مردم فقیر بلوچ و از یاد رفته اسلام آباد غرب آموزش داده شود ، اما تردیدی نیست در آموزشهایی که در این کارگاهها و توسط بافندگانی با دیدگاههای خاص یاد شده داده میشود از آن روح حاکم بر فرش ایران که نیاز به عشق – اعتقاد و شناخت واقعی دارد تا چه حد دور است.

اما مهمترین مسأله در این عناوین درسی که ظاهراً بهانه اصلی قرار دادن فرش زیر پوشش رشته های هنر شده، طراحی فرش است. آنچه که به طور قطع میتوان نظر داد آن است که چه در بیان نظری و چه آنچه که آموزش آنها در کارگاههای عملی پیش بینی شده نوعی طراحی سنتی است که دامنه آن از نگارگری و نقاشی سنتی تا آموزش مبانی هنرهای تجسمی هندسه نقوش و گرافیک – اصول و مبانی کامپیوتر و کامپیوتر در فرش را شامل می شود. در این تلقی از طراحی و به تبع آن هنر فرش می توان نمایش کاملی از آن نوع تفکر سنتی یاد شده را مشاهده کرد تفکری که فرش را بسته به آن نوع طراحی میداند که سهمی اگرچه مهم ولی اندک در هویت فرش ایران دارد. این تفکر هیچ گونه ارزشی برای بارشهای طلایی ذهن بافندگان بومی و بخصوص سنتی و قومی قائل نیست. از نظر این تفکر طراحی فرش اسلیمی است و ختایی و نهایتاً وابسته بی تردید نگارگری که طبیعتاً به خاطر قالبهای محدود و از پیش تعیین شده آن ( که اصولاً نقاشی تزئینی جهت کتاب بوده است، میتوان آنرا به دست کامپیوتر (این عنوان به علت پافشاری اینجانب بهنگام حضور در جلسات مذکور رد گردید، ولی حضور آن در عناوین آموزشی نشان از تصویب بعدی آن دارد اما دور از انصاف است که از حمایت دو تن از اعضاء جلسه که وابستگان دستگاههای اعتقادی و تبلیغاتی کشور بودند از مسایلی که در ارتباط با حفظ ویژگیهای ملی و هویتی فرش مطرح شد، یاد نکنم و این را بیش از هر چیز باید مدیون خالی از ذهن بودن اعضاء مذکور از مسایل مختلف و تحمیلی فرش دانست.) سپرد و برای نوآوری در طرحهای فرش باید از آموزش هندسه نقوش و مبانی هنرهای تجسمی (که حداقل با نوع نقش آفرینی سنتی در تضاد است ) حتی گرافیک کمک گرفت.

این تفکر نمیداند هنر نگارگری و قوالب سنتی همانقدر از اندیشه های پویا سیال و ذهنی و قرار ناپذیر نقوش بومی فرش به دور است که گرافیک و کامپیوتر و حجم شناسی طبیعی است که عقل سلیم آشنایی و حتی آموزش این شیوههای نقاشی را نفی نمی کند اما آنان که فقط اندکی به مسائل عمیق و درونی فرش آشنا هستند، می دانند که درد کجاست. طراحی فخیم و باشکوه سنتی که خود نیز از حامیان مشروط آن بوده و هستم، بدست طراحان بزرگی چون استاد بهادری و رضا وفا و اسکندانی و ارچنگ و هنرمندان برجسته این رشته به اوج رسیده و کمال و جلال آن متعلق به جایگاه ویژه ای یعنی فرهنگ اصفهان است. این نوع نقش آفرینی گاه میتواند به عنوان تجربه ای در هنری خاص در مراکز دیگر ایران به همان سان که مورد استفاده بوده یعنی با رنگ و آب و هویت محلی و قلمی که قابل آموزش در کلاسهای نگارگری نیست، مورد استفاده قرار گیرد. فرهنگ خاص یک منطقه را نمیتوان به مناطق دیگر تعمیم داد. طرح اصفهان باید در اصفهان و تابلو بافی باید در تبریز باقی بماند. در این نوع نگرش به طراحی آموزشهای هنرهای سنتی و نگارگری همانقدر ارزش ،دارند که شناخت روح حاکم بر طرح سبزیکار کرمان ساروق اراک، جوزان ملایر و طرحهای غیر قابل اسارت و غیر دست آموز روستاهای کلیایی نیاز و فش و سراب و تکاب بنابراین می توان دریافت که حاصل این نوع آموزش طراحی چگونه به ارزشهای نقوش بومی و سنتی بهاء خواهد داد و دل به احیاء هزاران نقش زیبای از یاد رفته خواهد بست.

نهایت آنکه حتی اگر فرض کنیم که نوع آموزش طراحی سنتی قابل تعمیم به کل فرش ایران ،باشد یکی از عناصری است که در کنار عناصر دیگری نظیر بافت – رنگ – مواد مورد مصرف تکمیل رفو و دهها مسئله تکنیکی ، فنی دیگر قرار میگیرد و شرط کافی برای هنری کردن رشته های فرش نیست. در مورد فصول دیگر از این عناوین از جمله رنگرزی و اقتصاد نیز دقیقاً ميتوان روح تفکر سنتی و استنباط هنری خاص از آن را احساس کرد و امیدواریم که این بحث برای شکافتن بقیه سرفصل ها تا رسیدن به هدف نهایی دنبال شود.

قطعی ترین نتیجه از این نوع تدوین عناوین و فصل بندیها استفاده از استادان و مدرسانی است که بطور قطع با تفکر سنتی یاد شده به آموزش می پردازند طراحان و نقاشان فقط از حوزههای اصفهان و یا تبریز انتخاب می.شوند آموزش دهندگان بافت فرش بی تردید از خبره ترین و ماهرترین تابلو بافان هستند و رنگ رزان نیز در حیطه علم رنگرزی تحت تعلیم استادان دانشکده های نساجی قرار می گیرند و پرداخت کاران و مرمت کارانی که دست زدن به فرشهای خرسک و روستایی باف را دو نشان حرفهای خویش می دانند نهایت آنکه فارغ التحصیلان این مراکز ناخواسته براهی کشیده میشوند که باید آینده خود را پشت میزها ادارات هنری و نهایت کارگاههای بزرگ فرشهای فانتزی و یا کارخانه های فرش ماشینی جستجو کنند و نه تنها پا به روستاها نخواهند گذارد، بلکه سعی خواهند کرد روستایی قالیباف و فرهنگ فرشبافی در روستا را در جاده هنر فرشهای لوکس و فانتزی و یا مجتمع های تولید انبوه رهنمون شوند. در ادامه و برای خروج از بحث های انتقادی پیشنهاداتی را در قالب راهکار برای مراکز آموزشی مطرح میکنیم و امیدواریم در آینده های نه چندان دور در سرفصلهای دروس دانشگاههای فرش مورد توجه قرار گیرد.

برخی سرفصلها و عناوین پیشنهادی:

 

  1. تدوین قالیبافی عمومی – قالیبافی خصوصی ( شیوه های رایج استانی و یا مراکز بافت فرش )
  2. رنگرزی عمومی – رنگرزی خصوصی (شیوه های رایج مراکز قالیبافی )
  3. پژوهش و آموزش ( پژوهش ضمن آموزش ) کلیه شیوه های تولید فرش
  • فرهنگ فرش دستباف ( فرهنگ کاربردی )
  • آموزش فرهنگ فرش روستایی – عشایری
  • آشنایی با اقتصاد سنتی فرش و روابط حاکم بر تولید و فروش – اقتصاد فرش (تک تولیدی – خانوادگی – کارگاهی)
  • تعاونيها
  • آسیب شناسی فرش ( در هر منطقه )
  • شرایط کار در کارگاههای وابسته به تولید فرش
  • آموزش شرایط و مقررات بهداشتی و ایمنی مورد نیاز در کارگاهها – کنترل بر کیفیت کارگاههای وابسته به تولید
  • آموزش طراحی پویا و بالنده بر اساس شیوه و سبک استادان پیشرو این حرفه در تمام ایران ( عیسی بهادری رضا وفا – اسکندانی حسین خان شاهرخی – صانعی – حبيب الله امین افشار – بنام – خیابانی – مسعودی ) و شناخت مبانی تطور طرحهای بومی و سنتی
  • آموزش قالیبافی پویا – زنده بر اساس بهره گیری از نقوش روستایی عشایری
  • آموزش اصول جامعه شناسی و مردم شناسی مناطق تولید فرش برای استفاده از تواناییهای بالقوه تولید کنندگان و بالا بردن سطح زندگی مناطق تولید کننده فرش
  • آموزش راههای جدید استفاده از رنگهای بومی و سنتی و طبیعی و راههای احیاء و افزایش تولید آنها
  • آموزش استفاده از فرشهای درشت باف و خرسک و تطبیق آنها با نیازهای جامعه مدرن امروز
  • آموزش راههای افزایش تولید پشم – پنبه – ابریشم جهت مصرف در فرش آنچنانکه در گذشته ها بوده است.
  • آموزش راههای شناخت و راهیابی به بازارهای جهانی
  • آموزشهای روستایی با هدف ارزش نهادن به میراث های سنتی و حفظ یادگارهای کهن خانواده
  • آموزش راههای شناخت فرش اصیل و واقعی ایرانی با تمام شیوه های ممکن علمی و پی جویی آن در تمام طول تاریخ و عرض جغرافیایی
  • آموزش مدیریت و بازاریابی بر اساس نظارت بر تولیدات متنوع سراسر ایران

شاید بسیاری از این عناوین خیالپردازانه و دور از دسترس به نظر بیاید و شاید بسیاری از آنها در قالب های درسی دانشگاهی نگنجد و شاید برای رسیدن به برخی باید سالهای طولانی و پروژههای سنگینی را به کار گرفت اما این تنها راه شناخت، آموزش و حفظ فرش ماست که سالهاست آنرا از دست نهاده ایم و چراغ بدست بدنبال بقایای آن می گردیم.

فرش ایران هنری خاص و صنعتی خاص و رشته ای خاص است. هیچ رشته دانشگاهی تا این زمان نه در کشور و نه در جهان وجود نداشته است که بتواند ادعا کند ، حتی به مرز این ترکیب عجیب فرهنگی نزدیک شده است . فرش میتواند از نظر تشکیلات صنعتی و فنی زیر پوشش تشکیلاتی نظیر وزارت صنایع ( صرف نظر از لطف بی پایانی که در ایجاد کارخانه های فرش ماشینی کرده اند ) از نظر ابعاد اقتصادی و تجارتی زیر پوشش وزارت بازرگانی و از نظر آموزشهای فنی تحت آموزش رشته های نساجی و از نظر مراکز فرهنگی هنری و آموزشی نظیر فرهنگ و آموزش عالی و میراث فرهنگی کشور ( با تأکید بر عرف رایج که فرش جز رشته های هنر است) قرار گیرد.

دانش رو به گسترش فرش شناسی میگوید که علوم نساجی علیرغم اینکه به هنگام نیاز به کنترل و نظارت بر سایر ویژگیهای فرش بیشترین دانش ممکن را درباره کیفیت مواد اولیه و ساختاری فرش میتوانند داشته باشد نگرشی علمی و مطلق در این زمینه دارند.اما بهر حال برنامههای ارائه شده پیش گفته استادان و مدرسانی را می طلبد که اگر از فارغ التحصیلان دانشگاهها و بخصوص دانش آموختگان رشته های نساجی و رنگرزی که تا حدودی نزدیک به فرش هستند، باید برای اخذ صلاحیت تدریس در رشته های فرش حداقل۶ ماه تا یکسال با مسائل عینی و علمی و بومی فرش ایران آشنا شوند.

– اگر هدف استفاده از استادکاران بافنده رنگ رز و رفوگر و غیره است، اولاً پیشنهاد میشود که نسل جوان این حرفه مندان به عنوان اولین دانشجویان افتخاری رشته های فرش پذیرفته شده و به آنها درجات معادل داده شود.

ثانياً اطلاعات و دانسته های آنها برای آموزش علمی مورد توجه قرار گیرد و تاکید بر آنکه از دانش آنها فقط در قالب منطقه ای برای تدریس استفاده شود ( یعنی آنکه قالیبافی تبریز قابل تعمیم فی المثل بر خراسان نیست .). به این ترتیب نگرش علمی ضمن آنکه شرط بقاء فرش را استفاده از تکنولوژی و دانشهای نوین میداند خود باخته علم نیست قبل از علم باید از فرش خویش شناخت داشته باشیم، فرش علمی به مفهوم ارزش نهادن به هنر – فرهنگ – هویت – اقتصاد و تولیدی بالنده آبرومند و افتخار آفرین است و در این راه نیاز به درک وسیع همگانی است.

نهایت آنکه فرش هنر یا صنعت پدیده ای است که ارزش اصلی آن تاکید بر حضور انسان بوده و تنها این عامل باعث بقای آن نه تنها مقاومت در مقابل هجوم تمدن صنعتی بلکه باعث نفوذ در فرهنگ جوامع صنعتی شده است . تنها این عامل باعث آن گردیده که فرش به عنوان آخرین بازمانده از صنایع و هنرهای یاد رفته و یا محدود شده دنیای قدیم بتواند ضمن حفظ ویژگیهای فرهنگی ارزش اقتصادی خویش را نیز در برابر رقبایی نظیر کفپوش ها و فرشهای ماشینی حفظ کند.

این ویژگی از آن عوامل انسانی است که خوشبختانه در غالب هزاران بافنده و رنگ رز طراح به فراوانی در این سرزمین وجود دارد . هر گونه تلاش در جهت حذف هر یک از این عوامل با بهره گیری از ابزار مدرن و به بهانه تسریع و یا تکمیل و یا نوآوری از بین بردن روح و فرهنگ فرشبافی ایران است.فرش تنها بازمانده قدرتمند از آن هنرهای ملی و سنتی است که امروزه به یاد و خاطره ها تبدیل شده اند و گهگاه به صورت ابزاری نمایشی در جامعه مطرح می شوند. برای حفظ این ارزش ملی باید از تکنولوژی بنوعی بهره گرفت که نه تنها به نابودی آن منجر نشود بلکه به صورت وسیله ای در راه حفظ ویژگیهای آن در آید . این امر قبل از هر مسأله مستلزم شناخت ارزشهای واقعی و بخصوص مبانی و ارزشهای آسیب دیده فرش ایران است. این است آن اعتقاد فکری و فرهنگی که باید در مراکز آموزش پیگیری شود و گرنه آموزش بدون شناخت ، تبدیل به شمشیر دو لبهای خواهد شد که نه تنها کمکی در جهت حفظ فرش نخواهد بود بلکه با یافته های غلط در راه گسستن تدریجی ریشه های ملی و هویتی فرش و مسخ آن قرار خواهد گرفت.

طرح زیبایی از هنرمند بزرگ طراحی فرش ایران، علامحسین اسکندانی

فرش قشقایی – اواخر قرن نوزده

پیمایش به بالا