فرش دستباف سیاه نیست

فرش دستباف سیاه نیست

بخش اول گزارش اسماعیل محمد ولی خبرگزاری کار | شماره یازدهم زمستان 1386 – مجله نقش و فرش سال سوم

رنجنامه زنان قالی باف

فرش ایرانی شعر است هنر است اما من که اینجا هستم حوالی یزد و اصفهان توی این زیرزمین که پرزهای معلق در هوا را با دمی فرو میدهم و از شعر و هنر و رذالت موزون خبری نیست شعارهای کاسبکارانه  نزد  دلالها جامانده اند. در کارگاه قالیبافی تنها صدای خسته زنهایی به گوش میرسد که رنگها را آواز که نه ناله می کنند دو تا قهوه ای یکی زرد به زیر دو تا نارنجی

شرایط کار

میپرسم روزی دوازده ساعت پشت دار قالی مینشینی و گره میزنی نه بیماری داری و نه قانونی هست که حمایتت کند. از حقوقت راضی هستی؟ میگوید خدا را شکر کارفرمای ما خیلی خوب است اگر روزی دوازده ساعت کار کنیم، مزد می دهد. کارفرمایش نزدیک ما ایستاده و با دقت همه چیز را زیر نظر دارد و گاهی لازم میداند که خودش هم وارد بحث شود. بستگی به کارشان دارد بعضی روزها مزدشان بیشتر هم میشود این کارگران زن حتی به مزد کمتر در ازای ۱۲ ساعت کار چنان محتاج اند که حضور کارفرما میترساندشان مبادا کلامی خلاف میل او بگویند است اما به طرز هولناکی واقعیت دارد چاره ای برای من نمی ماند جز این که جائی دیگر بروم.

زنی که توی کارگاه برای داشتن چنین کار فرمایی، خدا را شکر میکرد اینک در خانه اش کنار شوهرش نشسته است دو سال پیش چند تا از خانمهای قالیباف را جمع کردم و قرار شد که خودمان کارگاه راه بیندازیم و کنار هم کار کنیم برنامه داشتیم جفت بافی کنیم و بیشتر وقت بگذاریم که کار بهتر شود. توی شهرمان کسی برای ما دار قالی نمی زد. نخ  نمی فروخت. همه وسائل را گرانتر خریدیم و طلاهایمان را فروختیم و بعضی از خانمها که طلا نداشتند وسائل خانه شان را فروختند و یا قرض گرفتند و دارها را زدیم سه ماه شبانه روز کار کردیم روزی هجده ساعت حتی تقریبا کار تمام شده بود یک روز صبح که آمدیم کارگاه انگار مغول هواه کرده باشد شبانه با چاقو و قیچی افتاده بودند به جان فرشها و ریز ریز کرده بودند هر تکه به اندازه یک کف دست. میدانستیم کار چه کسی است اما چه کار میکردیم؟ به یاد لبخند زورکی کارفرمایشان میافتم وقتی :گفت این سرمایه ای که من برای تولید و کارآفرینی گذاشتم اگر توی بانک خوابانده بودم سود بیشتری نصیبم میشد پرسیدم پس چرا سراغ این کار آمدید؟ گفت فقط به خاطر این است که نانی سر سفره این زنهای بینوا بگذارم.

زن صاحبخانه میگوید ” صبحی کارفرما آمد توی کارگاه و گفت تا ظهر یک خبرنگاری از تهران می آید اینجا به من و چند تا از خانمها که قبلا با او درگیری داشتیم گفت هرچه بود گذشته. اگر میخواهید اینجا بمانید مواظب باشید چه میگویید.

زن میرود سراغ همکارانش خانه هایشان نزدیک هم است. در این فاصله از شوهرش میپرسم یعنی هیچ طریقی نمی شود جلوی این دارو دسته ایستاد؟ میگوید اگر اینها نباشند یک دارو دسته دیگر فرش دست اینهاست و دست اینها هم توی هم است. شاید بگویی برای یک همچین

سرمایه دارهایی چه اهمیتی دارد که یک زن با پول خودش قالی ببافد؟ اما اینها میدانند که اگر اولی راه خودش را برود باقی هم دنبالش خواهند رفت به خاطر همین همه راه های شخصی را بسته اند بالاخره یک جای کار همیشه لنگ این دارو دسته هاست.

از زمان برپا کردن دار قالی تا وقت بافتن و خرید نخ و آخر سر هم قیچی زدن و جلا دادن و حتی فروختن با هماند و در هر کدام این ،مراحل اگر کار پیش اینها گیر کند سرمایه نابود شده است. زنان کارگر وارد میشوند و دور تا دور اتاق می نشینند و مردهایشان هم میآیند و گاهی از پشت شیشه نگاهمان کنند. مرد صاحب خانه تعارف میکند دستی تکان میدهند و میروند.

میپرسم چرا برای خودتان کار نمیکنید سرمایه این کار کم است و سودش هم بد نیست. چرا نیروی کارتان را ارزان می فروشید؟ زنها به هم نگاه می کنند یکی از آنها می گوید اگر بخواهیم برای خودمان کار کنیم نخ را گران حساب می.کنند هیچ وقت هم به اندازه ای که لازم داریم نمیفروشند مثلا چند کیلو میدهند و بعد میگویند بباف نخها که تمام شد بیا و دوباره بخر وقتی نخ تمام شد میگویند از این نخ تمام کرده ایم چون میدانند از جای دیگری نخ نمیشود تهیه کرد یکی توضیح میدهد که رنگ هر رنگرزی با دیگری فرق دارد و مثلا دولاکی هیچوقت شبیه هم نیستد ولاکیهای قالی حتما باید در یک رنگرزی رنگ شده باشد و توی کار خود را نشان میدهد و قیمت آن تا یک پنجم ممکن است پایین بیاید.

دیگری میگوید شوهرم مقنی بود و توی چاه ماند. تا وقتی زنده بود نمیگذاشت فرش ببافم بعد از مرگش برای خرچ زندگی چند تکه طلا را فروختم و دار قالی زدم و برای خودم می بافتم وقتی کار به نصفه رسید رنگهایم تمام شد برای خرید نخ  رفتم فروشنده نمیفروخت و میگفت ندارن در حالی که نخها را توی مغازه داشت وقتی التماسش کردم گفت من با تو دشمنی ندارم ولی اگر به تو نخ بفروشم از نان خوردن میافتم و بالاخره مجبور شدم و فرش را نیمه کاره به یکی از شرکتها فروختم زن دیگری میگوید کارگاهی که دیدید بخش کوچکی از کارهای این شرکت قالیبافی است. اکثر کارگران توی خانه ها برای این شرکتها کار میکنند. آنها توی خانه ما دار قالی میزنند و برای هر پود مزد میدهند و وقتی کار تمام شد قالی را میبرند.

زن دیگری میگوید من و سه تا از دخترهایم که یکی ۷ ساله و یکی ۱۰ ساله و یکی هم ۱۱ ساله است برای این شرکت قالی میبافیم دخترها وقتی از مدرسه میآیند پشت دار مینشینند و فقط موقع برنامه کودک تلویزیون استراحت میکنند و بعد هم به نوبت میروند و مشقهایشان را مینویسند.

زن دیگری از فاطمه خانم میگوید که شوهرش معتاد بود و خرج خانه را این زن با قالیبافی میداد یکبار که حال شوهرش خراب بود و شروع به داد و بیداد و کتک زدن زنش کرد وی قهر میکند و به خانه همسایه ها میرود وقتی باز میگردد میبیند که مرد فرش را از دار بریده و به بازار برده و به قیمت یک زیرانداز فروخته است. فاطمه خانم، به شرکت بدهکار میشود و مجبور میشود که ۶ ماه بدون مزد برای شرکت کار کند.

بیماریهای شغلی زنان

در این گزارش سخنان زنان قالیباف را از دردهای ناشی از کارشان منعکس نکردم در عوض به سراغ دکتر مهری خزایی رفتم که تحقیقی دربارهٔ قالیبافان انجام داده است. او معتقد است علیرغم بررسیهای متعددی که روی بیماریهای گوناگون اعم از مُسری و غیر مسری در گروه های مختلف اجتماعی انجام شده اما روی کارگران قالیباف یعنی زنان و دختران جوانی که تحت شرایط بسیار نامناسب بهداشتی به کاری سنگین و طاقت فرسا یعنی قالیبافی مشغول اند پژوهش بهداشتی جدی نشده است.

این متخصص بیماریهای عفونی میگوید بیماریهای عفونی تهدید کننده در کارگاههای قالیبافی را به دو دسته میتوان تقسیم کرد گروه اول عفونتهای قابل سرایت که ناشی از کار در شرایط غیر بهداشتی فاقد تهویه مناسب و محیط و فضای آلوده بوده و گروه دوم عبارت از بیماریهای متابولیسمی مفصلی که بیشتر در ارتباط با نوع تغذیه و شیوه و چگونگی کار کارگران )ساعات یکنواخت بی حرکتی تمرکز بر روی کار و فشار بر مهره های کمری، پشتی گردنی و کار مداوم و سنگین با دست و انگشتان ( می باشد. در مناطقی از ایران که آلودگی سل شایع است به خصوص دختران جوان از گروههای اول ابتلا پذیری به دلیل ساعات کار مستمر در محیطی بدون تهویه مناسب و تماس طولانی مدت و مداوم با یکدیگر میباشد که بعدها آنان را مستعد پذیرش بیماریهای ریوی ،استخوانی، مغزی مفصلی و مشکلاتی همچون ،نازایی تخریب استخوانی و حتی فلج اندام تحتانی و غیره مینماید.

البته شناسایی بیماران در محیطهای این چنینی علاوه بر درمان خودشان مانع از سرایت عفونت به دیگران نیز می شود. دکتر خزایی می افزاید سقف کوتاه کارگاه قالیبافی (مثلا) جائی مثل زیرزمین عدم تهویه مناسب فضای کار شیوع عفونت بالای سل در مناطق با سطح درآمد پایین و امکانات بهداشتی ناکافی و همچنین تماس نزدیک و طولانی کارگران با یکدیگر در محیط کار عواملی هستند که احتمال ابتلا به این بیماری را افزایش داده و برعکس پیشگیری و به حداقل رساندن عفونت از طریق بهبود شرایط کاری و شناسایی بیماران و اقداماتی از این دست خطر را به شدت کاهش میدهد دکتر خزایی به بیماریهای دیگر نظیر اسهالهای عفونی شپش سر گال و بیماریهای انگلی دیگر اشاره کرده و میگوید که بعضا بافندگان معمولا به دلیل فقر مالی و همچنین فقدان بیمه و حمایتهای قانونی دیگر به پزشک متخصص مراجعه نمیکنند درضمن دیگر بیماریهای شایع بیماریهای آلرژیک آسم خفیف مشکلات استخوانی مفصلی که بیشتر در بزرگسالان دیده میشود. وی در پایان می افزاید رسیدگی و انعکاس مسائل و مشکلات زنان قالیباف که هیچ تکیه گاهی ندارند امری ،ضروری حیاتی و واجب عینی است.

مطلب روبه رو مدتها قبل به دست من رسید که صرفنظر از صداقتی که در قلم نویسنده آن که احتمالا جوان است دیده می شود، به طور کلی از آنجا کلیات آن نماینده نوع تفکری است که در بسیاری گفتارها و نوشتارها و اظهارنظرها دیده می شود، آن را چاپ میکنیم و با وجود آن که با کمال اندوه باید که بر بسیاری از آنچه هم که گفته شده و یا می شود، مهر تایید بزنیم بسیار جای بحث دارد که در جواب مطلب به برخی نکات آن اشاره خواهیم داشت. سپاسگزار خواهیم شد که که نویسنده محترم و خوانندگان عزیز مجله این بحث را پی بگیرند و در صورت امکان روزنامه گرامی ایران بابی ویژه را برای گسترده کردن این مساله بگشاید که بی تردید کمکی به روشن شدن بسیاری از مسائل فرش ایران خواهد کرد.

در بخش اول گزارش ضمن تایید کلی مطالب یاد شده که اشکال دیگر و مختلفی از آن متاسفانه در فرش ایران دیده میشود چند نکته قابل نقد است و این که ظاهرا به نظر می رسد که در محل یاد شده امکان تک بافی وجود داشته کما این که یکی از قدرتمندترین و اصیلترین اشکال بافت فرش و به طور قطع یکی از دلایل تداوم و طول حیات آن در طول تاریخ بوده است مجموعه گزارش یاد شده از یک جریان مافیایی در قالیبافی حکایت میکند که بدون قصد نفی آن ظاهرا بافت فرشهای بد احتمالا در حومه اردکان یا یزد به خصوص که بافنده اعتراف به جفتی بافی می.کند )اگر هدف جفت فرش نباشد(

عدم توان خرید نخ به میزان کافی)  که این مساله در تمام دوره طول حیات فرش بافی ما وجود داشته و انبوه شاهکارهای بافته شده حکایت از آن دارد که هیچ گاه مشکل  لاینحلی در کار فرش نبوده است) و تنگدستی بافندگان که  بدون هیچ تردیدی میتواند ناشی از بافت فرشهای بد و عدم استقبال چندان مناسب از آنها باشد. که توانسته است محیط را برای پدید آمدن یک مافیای پایه طمع کار که از استیصال بافندگان و فرشها و دستمزدهای ارزان در منطقه سود می برد فراهم کند و این مافیا در کار دنیا و در چه حرفه ای وجود ندارد که در فرش شگفتی اور باشد.

آیا این گناه فرش است که جای همسر از دست رفته را برای بزرگ کردن سه کودک میگیرد و یا جور شوهر ….. را برای خرج خانه می کشد مقصر را باید جای دیگری جسو کنیم میتوانیم جاهایی را به ایشان نشان دهیم ،که در روستاهایی  زندگی میکنند که اصولا زیرزمین ندارد فرشهای با کیفیت میبافند و در همین شرایط وانفسای فرش درآمد کافی دارند. و همچنین ضمن ادای احترام به سرکار خانم دکتر خزایی که حداقل به دلسوزی ظاهری بسنده نکرده و سعی کرده اند که مصداقهای علمی ناشی از یک شرایط کار نادرست را ارائه دهند، چقدر خوب بود که مراکز و یا سازمانهایی به جای دلسوزیهای لفظی واقعا به فرش دستباف بها میدادند و این وظیفه را احساس میکردند که با آماری عینی وجود این چنین ضایعاتی را نشان میدادند. به نکاتی فقط جهت کمک به مشکلی که واقعی است اشاره میکنیم اول آن که ما عادت کرده ایم که در فرش فقط چشم به بافندگان که البته حق آنهاست بدوزیم اما از طراحان و رفوگرانی که چشم و اعصاب و همان دردهای استخوانی را به همراه دارند رنگرزانی که سینه ها و گلویشان از داغ بخارهای سم آلود ناشی از کار با مواد شیمیایی پُر شده و محرومان بیش از ۲۰ حرفهٔ دیگر وابسته به این ،تولید که در هیچ جای دیگر از آنچه به نام حرمت و حمایت شغلی نامیده میشود، جایی ندارند سراغی نمیگیریم این قصه سر دراز دارد. در تمام لیست بلند بیماریهایی که سرکار خانم دکتر نام برده اند تاکید مکرر بر نبود بهداشت شرایط مناسب کار نظارت و کنترلهای مورد نیاز (مثلا) تأمین شیر برای رنگرزان و رفوگران و نبود بیمه و بهداشت و حمایتهای قانونی دیگر نمودهاند که این موضوع نه تنها از وجدان حرفهای ایشان حکایت می کند بلکه نشان دهنده آن است که انگشت اتهام را باید به سوی دیگری گرفت، نه حرفهٔ شریف فرش که همواره چون ستونی حمایتگر در زیر ساختار اجتماعی بسیاری از نقاط این سرزمین بوده است.

پیمایش به بالا